۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

پاییز این روزهای من

متنفرم از این فصل.
فصل بلاتکلیفی برگها.فصل بی حوصلگی و خمیازه های موذی و کف آلود.فصل شبهای کشدار و روزهای هدر رفته.فصل بی شروشور و بی هیجان.فصل وسعت حجم درسها و کیفهای انباشته از کار و مشق های ننوشته.فصل یه چای هم واسه من بریز و میری سر کوچه یه شیر هم واسه من بگیر.فصل درختان حرامزاده ی برهنه و آسمان قحطی زده ی آفتاب.فصل انتظار پالتوهای نمدی و شلغم های پخته.فصل نه سرد و نه گرم.فصل زهر چشم گرفتن خدا از مرگ طبیعت تا مرگ آدمیان.فصل اندوه و تنهایی.
قسم می خورم که پاییز، روزهایش بیشتر از 24 ساعت است و فصلش بیش از 3 ماه...

۳ نظر:

محمد گفت...

سلما جان! زندگی بی انگیزه همیشه پائیز است... بلاتکلیف و موذی... روزهای زندگی هم همیشه پائیزی ست مگر اینکه خلافش ثابت شود... لا اقل فعلا که اینگونه است...

Unknown گفت...

این بهترین پستت بود بدون شک...
با اینکه عاشق پاییزی ام که تو حلاوتش را زهر می خوانی ولی این بهترین پستت بود...
مرسی رفیق جانم

دیوانه دوست داشتنی گفت...

سلام
فصل زندگی برگهای رنگارنگ و زیبا درختان که هر برگشون هزار یک رنگ دارن در حالی که بارون طرواتونشون دو چندان میکنه . هیچ به درختان که که تک و توک برگه داره توجه کردی یا درختی که فقط یک برگ داره . اینها زهر چشم نیست اینها همش حمکته. فصل پاییز فصل رفقاتهاس فصل دوستان جدید و نه تنهایی نه اندوه
مهم ساعتها و زمان ها نیست مهم اینه که در سال ، فصل ، ماه ، روز، ساعت، دقیقه، ثانیه هستیم به چی فکر میکنم و چه کار میکنم

امیدوارم همیشه رنگارنگ و پرطروات باشید