۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد...

پیشترها....خیلی پیشترها....دنیا را انجمادی مرگزا فروبرده بود.طبیعی بود که یکریز بنالم از زمین و زمانی که هیچ پیوندی نبود میانشان با گرما که سرما سخت سوزان بود.زمستان اما نبود!!!
اینروزها نمی دانم چرا با اینکه زمستان است، آفتاب سخت می تابد.از انجماد این دنیا خبری نیست.نه اینکه همه چیز کمال مطلوب باشد اما چیزی که هست...انگیزه های محقر زندگی رخت بربسته اند و تو ناخودآگاه، بی آنکه تعمدی در کار باشد، دلت نمی خواهد بنالی.نالش های شب و روز مثل جنی شده اند و من بسم الله!!!

۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

یکی نامور نامه ی شهریار

کم کم دارم به این تنیجه ی مزخرف می رسم که درس خواندنم به شدت تمام شده.یعنی آن انرژی ای که سابقا برای درس داشتم ندارم و نمی دانم این کم حوصلگی و شاید هم تنبلی از کجا آب می خورد.بخش اعظمش بر می گردد به خود دروس.از شاهنامه خواندن همیشه کیفور می شوم ولی نه شرحی که دکتر کزازی برایش نوشته و به نظر می آید خود فردوسی اگر سر از گور در می آورد حتما شرحی بر شرح دکتر کزازی می نوشت.اصلا نمی فهمم چه لزومی دارد دکتر کزازی راجع به نحوه ی زایش رستم اینقدر آسمان و ریسمان را به هم ببافد که آخرش بگوید:نگوییم "سزارین"، بگوییم "رستم زایی" چرا که قبل از اینکه سزار پادشاه رومی به این شیوه زایش شود، رستم جهان پهلوان ایرانی به این روش به دنیا آمده.به نظرم ابتکار خوبی به خرج داده ولی تعبیرش بیشتر از اینکه علمی باشد خنده دار است و من جای ایشان بودم هرگز خودم را مضحکه ی این و آن نمی کردم.نمی دانم این جمله از که بود که روزی دکتر نوروزی سر کلاس نقل قول کرد:"زبان خالص مثل آب مقطر است.بی بو و بی رنگ و بی خاصیت."
به نظرم این جمله را باید با آب طلا نوشت و هدیه کرد به جناب آقای دکتر کزازی که جدیدا نام خودش را از جلال الدین به فردین اصلاح کرده.
به هرحال من یکی که شرح دکتر کزازی را برای شاهنامه به هیچ احدی توصیه نمی کنم و ترجیح می دهم خود شاهنامه را به تنهایی و به کمک واژه نامه ی تخصصی شاهنامه بخوانم تا اینکه شرح وهم آلود تعبیرات کزازی را حفظ کنم که فردوسی از خدا بی خبر اگر بداند چه آورده اند بر سر "نامور نامه ی شهریارش"...
از این نامور نامه ی شهریار به گیتی بمانم یکی یادگار