۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

یکی نامور نامه ی شهریار

کم کم دارم به این تنیجه ی مزخرف می رسم که درس خواندنم به شدت تمام شده.یعنی آن انرژی ای که سابقا برای درس داشتم ندارم و نمی دانم این کم حوصلگی و شاید هم تنبلی از کجا آب می خورد.بخش اعظمش بر می گردد به خود دروس.از شاهنامه خواندن همیشه کیفور می شوم ولی نه شرحی که دکتر کزازی برایش نوشته و به نظر می آید خود فردوسی اگر سر از گور در می آورد حتما شرحی بر شرح دکتر کزازی می نوشت.اصلا نمی فهمم چه لزومی دارد دکتر کزازی راجع به نحوه ی زایش رستم اینقدر آسمان و ریسمان را به هم ببافد که آخرش بگوید:نگوییم "سزارین"، بگوییم "رستم زایی" چرا که قبل از اینکه سزار پادشاه رومی به این شیوه زایش شود، رستم جهان پهلوان ایرانی به این روش به دنیا آمده.به نظرم ابتکار خوبی به خرج داده ولی تعبیرش بیشتر از اینکه علمی باشد خنده دار است و من جای ایشان بودم هرگز خودم را مضحکه ی این و آن نمی کردم.نمی دانم این جمله از که بود که روزی دکتر نوروزی سر کلاس نقل قول کرد:"زبان خالص مثل آب مقطر است.بی بو و بی رنگ و بی خاصیت."
به نظرم این جمله را باید با آب طلا نوشت و هدیه کرد به جناب آقای دکتر کزازی که جدیدا نام خودش را از جلال الدین به فردین اصلاح کرده.
به هرحال من یکی که شرح دکتر کزازی را برای شاهنامه به هیچ احدی توصیه نمی کنم و ترجیح می دهم خود شاهنامه را به تنهایی و به کمک واژه نامه ی تخصصی شاهنامه بخوانم تا اینکه شرح وهم آلود تعبیرات کزازی را حفظ کنم که فردوسی از خدا بی خبر اگر بداند چه آورده اند بر سر "نامور نامه ی شهریارش"...
از این نامور نامه ی شهریار به گیتی بمانم یکی یادگار

۵ نظر:

محمد گفت...

اتفاقا به نظر میرسه که این مشکل اساسی زبان ماست... معادل یابی ضعیف... رایانه. بالگرد. پیامک و صدها واژه مزخرف دیگر که نمی دانم چه کسانی یک شبه از این زبان نازا (در مقابل زایا) خارج کرده اند... و حالا رستم زایی... چقدر خنده دار می شود بگویی آره بچه ام رو زنم رستم زایی کرد...
چرا ما ایرانیها همیشه دوست داریم بگیم که اولین ما بودیم در حالیکه مهم نیست چندان...

سلما گفت...

دستت درد نکنه محمد.زبان ما نازاست؟

Unknown گفت...

ز خرخوانان عالم هر که را دیدم غمی دارد / دلا روکن به مشروطی که آن هم عالمی دارد.

سلما گفت...

دو نقطه پرانتز بسته!!!

Unknown گفت...

تا حدودي با محمد موافقم، ولي كلي تر ، گمان ميكنم مشكل ما زبان نيست بلكه فرهنگ ماست اون هم عمدتا به دو دليل. كه تغيير واژه سزاريين با رستم زايي نمايانگر اين مشكلات فرهنگي ماست.

١. ما هميشه افراط و تفريط داشتيم يا به قول امروزيا بي جنبه بوديم. تو يه مرحله ميايم بچه هامون را با اسمهايي مانند چنگيز ، اسكندر و چراغعلي نامگذاري ميكنيم، فرداش ميخايم واژه هاي عربي /فرنگي رو كه طي قرنها با زبان و فرهنگمون عجين شده رو ريشه كن كنيم.

٢. ما هيچوقت نتونستيم حرمت اقوام و ملل ديگه رو نگه داريم:
عرب در بيابان ملخ ميخورد/ سگ اصفهان اب يخ ميخورد(فردوسي)
يا هميني كه ميخواد واژه جهاني سزاريين يا قيصريه رو با رستم زايي جايگزين كنه وهزاران مثال ديگه ، وقتي نخبگان ما اينچنين بودند و هستنند اون وقت انتظار داريم جهانيان به ما كمك كنند نزاريم خليج فارس رو با خليج عربي عوض كنند؟؟

تا وقتي ما اين مشكل افراطي بودنمون حل نشه گمان نميكنم بتونيم حرفي براي گفتن داشته باشيم يا انتظار پيشرفت و ترقي داشته باشيم.