۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

من به تو قول میدهم،ریشه هایمان به آفتاب می رسد!

نمی دونم چرا ولی ته دلم قرصه!
تظاهرات،جنبش سبز،دانشجویان،حبس،کتک،آتش سوزی،خسارت،قتل،13 آبان،قدس،16 آذر،تاسوعا،عاشورا...
شاید خودم بیشتر از هر کسی به ریش اینها می خندم ولی بازم ته دلم قرصه!
روزی هزار بار از کانال های voa و bbc و العربیه و کوفت و زهرمار از این مزخرفات می شنوم و به جد و آبادشون نفرین می کنم و بازم چون ته دلم قرصه!
تو دانشگاه هستند هنوز کسانی که مچ بند سبز بسته اند و اگه ازشون بپرسی این چیه باور کن نمی دونن و سهمشون از آزادی فقط اینه که اگه دختر باشن، حجابشون رو بردارن و اگه پسر باشن فیلمهای سکس ببینن و...و همینها دلایل کافی ای هست از نظر ایشان تا روز 16 آذر تمرین آواز کنند و بعد 100 سال دیگه برای نسلهای آینده تعریف کنند که سهم اساسی ای در براندازی جمهوری اسلامی داشته اند.
و من با نگاهی عاقل اندر سفیه به آنها،بازم ته دلم قرصه!
نمی دونم،شاید من هم اگه دانشجوی دانشگاه تهران بودم و توی جو جنبش قرار داشتم یه تظاهراتی هم می کردم تا بی نصیب نمونم از سهمی که قراره ازش به عنوان دست اندرکاران بر اندازی این دوره ی سیاه دیکتاتوری یاد بشه چون من اصولا آدم جوگیری هستم.اما در حال حاضر فقط یه کار ازم بر میاد و اونم اینه که ته دلم قرص باشه!

۱ نظر:

Unknown گفت...

عوضش من میدونم هیچ اتفاق مبارک تری از انقلاب اسلامی پنجاه و هفت قرار نیست بیفته. تازه اگه فرضیه ی تجزیه ایران و جنگ داخلی رو نادیده بگیریم...