۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

عشق در گذر زمان

هیچوقت نمی کنم فیلمی که کسی معرفی نکرده و هنرپیشه ی مورد علاقه ام هم درش بازی نمی کند و جایزه ای هم نبرده یا دست کم اگر برده من ازش مطلع نیستم، را نگاه کنم.نمی کنم الله بختکی وقت ارزشمندم را بگذارم سر فیلمی که 50 درصد ممکن است ارزش دیدن داشته باشد و اصولا در اینجور موارد اصلا اهل ریسک نیستم.
اما این بار موضوع کمی فرق کرد.از میان فیلمهی پوستر داری که توی کمدم تلنبار کرده ام فیلمی بود که عکس توجه برانگیزی داشت.عکسی که نظام اخلاقی جامعه مان اجازه ی انتشارش را به سایتهای ایران نمی دهد و شما فکر می کنید دلیل دیگری هم دارد که این عکس اینطور توجه برانگیز شده؟
با اینحال من این جسارت را دارم که توصیفش کنم.عکس زنی که در کنار یک مجسمه ی خوابیده ی برهنه ی مردی دراز کشیده.فیلمی ساخت کره ی جنوبی با عنوان time .
فیلمش نه تکان دهنده بود و نه به شدت احساسات برانگیز و نه از آن فیلمهایی که بنشینی و در مورد یک سکانسش مدت طولانی مغز و فکر زبان بسته ات را حرامش کنی.فیلمش به طرز فوقلعاده ای جذاب بود و میخ کننده.شاید بگویید جومونگ و یانگوم و درجستوجوی پدر و هزار و یک فیلم دیگر هم هست که میخت کند پایش ولی کو هنر؟ کو محتوا؟ کو تاکتیکهای فیلمسازی و چه و چه؟
اما من همه ی آنچه یک فیلم خوب باید داشته باشد را دیدم در این فیلم.دیدم که کارگردان یک دغدغه را به تصویر کشید.دغدغه ی عشق که در برابر گذر زمان چه بلاهایی به سرش می آید و دختری که به خاطر عشق زیبایی اش را فروخت.برای اینکه بدنش برای معشوقش تکراری نباشد 6 ماه صبر کرد و با ظاهری کاملا متفاوت در برابر او ظاهر شد و دید که این راه چاره نبوده است.این فیلم به تلخ ترین شکلی که ممکن بود تمام شد.پایانش را محال است کسی حدس می زد.این فیلم عین واقعیتی را که وجود دارد به تصویر کشید.
اینکه وقتی آزمایش سخت و دشوار زندگانی چراغهای فریبنده ی جوانی را خاموش ساخت...بهترین راه این است که در این دنیا گم باشی و اصلا به چشم نیایی...چرا که او هم گاهی چاره نمی بخشد!!!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

يالا كه شما چقدر مينالي!!!! بلاگ ديگه اى نداريد كه توش يه ذره به چيزاى خوب بپردازي؟ تو اين بلاگ ادم از جون خو سير ميشه، واقعا هم تيتر خوبي داره بلاگتون

در مورد سينما ولي واقعا بايد ناليد، ٢ ساله فيلم خوب نديدم, راستي فكر كنم شما از تام اند جري هم نقد كنيد از بس كه اينقدر منفى فكر ميكنيد!!!!

محمد گفت...

سلام سلما جان! مدتی وقت نکردم وبلاگت را بخوانم... که البته در آن مدت در حج بودی و به نظر می رسد صفایی ساخته ای برای خودت...
اما در مورد فیلمی که گفتی... من راستش فیلمهای درام و رئال شرق اسیا را دوست دارم... به نظرم بسیار فلسفی و با فکر هستند.. در اینصورت این فیلم هم باید ارزش دیدن را داشته باشد...