۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

من در دوره ی فترت

همیشه در طول تاریخ،در هر موضوع با دوره ای از فترت مواجه شده ایم و این یک امر طبیعی و اثبات شده است بی برو برگرد.
مثل دوره ی فترت بین سقوط سلسله سامانی با آغاز حکومت اسلامی، یا دوره ی فترت در تاریخ ادبیات در سالهای 1300 تا 1315 که بعدها به تجدد ادبی منجر می شود و یا تاریخ فلسفه بین مرگ ابن سینا تا تولد خواجه نصیر طوسی اگر اشتباه نکنم که دوره ی رکود علوم عقلی بوده و صدها نمونه دیگر از این فترت هایی که در این بحث نمی گنجد و قصدم از گفتن این مطالب، باز کردن یک موضوع تاریخی نیست.
می خواهم بگویم من امروز در یک دوره ای از فترت تاریخ زندگی ام قرار دارم.دوره ای که بعدها هیچ تاثیری در کیفیت هستی من نخواهد گذاشت و هیچ جایی اززندگینامه ام نیز ثبت نخواهد شد.دوره ای سراسر سرگردانی، بی برنامگی، بی دغدغگی و اجبار شدید برای زیستن در پوچی و الافی.
صبحهایش خوابیدن تا لنگ ظهر.اهمیت ندادن به غر زدن های بابا.ناخنک زدن به غذا ها و خندیدن به سروصدا های مامان.بازی پلی استیشن با خواهرزاده ی 10 ساله ات، روزی 4 تا فیلم دیدن و وب گردی و کامنت گذاشتن توی همه ی وب هایی که دیده ای، دریا و ماهیگیری های عصر تا شب و برگشتن دست از پا درازتر و اهمیت ندادن بابت از دست دادن مقادیر معتنابهی از وقت شریفت.زندگی خوشحالی و راضی بودن از اینکه غذای ظهر و شامت مهیاست و تازه خیلی هم که بیکار باشی به حرفهای خاله زنکی هم می توانی گوش دهی و بعد از ته دل بخندی.بعد بگویی که مگر آدم چقدر زنده است و مگر چند بار پیش می آید که آدم بین فارغ التحصیل شدن از مقطع کارشناسی و شروع کارشناسی ارشد قرار بگیرد ؟ پس تا می توانی خوشحال باش و گور بابای مفید بودن و استفاده کردن از لحظه های از دست رفتنی عمر!
ضمنا بنده از آن دسته آدمهایی هستم که معتقدند خیام در پس پشت شعرهای خیام گونه اش هیچ منظور دیگری جز شاد باشی و زیستن در اکنون و عیاشی و بی خیالی نداشته است!
"از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده است فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن"

۱ نظر:

محمد گفت...

دقیقا این حس رو در همون فاصله کارشناسی و کارشناسی ارشد تجربه کردم... خیلی هم حس خوبیه... بی خیال حرف بقیه... لذت ببر از زمان بیکاری...