۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

امان از این کلک خیال انگیز

عزم کرده بودم بعد از فراغت از درس اولین کاری که می کنم مشق خط باشد.و مشق خط برای خطاط مبتدی چون من بعد از 4ماه چیزی است در مایه های آب خوردن با چنگال!
رفتم سراغ جاقلمی چرمی ام که توی کشو خاک می خورد و قلم دزفولی جگری خیزرانی که مرکب روی نوکش خشک شده بود را در آوردم و با کاتر مرکب های خشکش را تراشیدم.رفتم سراغ دواتم و باز کردم درش را و آماده شدم برای شنیدن بوی ترش مرکب که انگار خلق شده بود تنها برای اینکه از سوراخهای بینی من بالا رود و لم بدهد روی مغزم و وقتی که با مقدار قابل توجهی کپک روبرو شدم،ناخودآگاه غضلات صورتم جنبید به جای لذت بردن از عطرش!
فی الفور لیقه و مرکب و آب جوش دیگری ترکیب کردم و نشستم پشت میز.کاغذ گلاسه و زیردستی چرمی و آهنگ "یاد ایام" شجریان را فراهم کردم و قصد کردم یک "ب"ی کشیده ی 11 نقطه ای بنویسم و آماده شدم برای شنیدن خرت خرت قلم روی کاغذ که انگار خلق شده باشد تنها برای اینکه از پرده گوش من عبور کند و دراز بکشد روی مغزم.وقتی قلم را با دست لرزان کشیدم روی کاغذ و سیر صعودی قلمم تبدیل شد به سیر نزولی و من از صدای گوشخراشش عضلات صورتم جنبید...دیگر فهمیدم که خارج از دنیای درس هیچ چیز و هیچ چیز وجود ندارد حتی مشق خط!
و تنها صدای شجریان ماند که می گفت:

هرکو نکتد فهمی زین کلک خیال انگیر/نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد

هیچ نظری موجود نیست: