
1-دیوار بلندی است دورتا دور این دنیا.دیواری کلفت و غلیظ و ستبر!دیواری بی روزن.دیواری بی انتها.همیشه این دیوار پابرجاست.تا بوده،بوده و تا هست نیز خواهد بود.آنسوی دیوار دنیایی دیگر است.خداوند فرشتگان را امر فرمود به برپایی دیوار تا نبیند بشر جوی هایی روان و حوریانی فراخ چشم و سفیدرو و باغها و مشروبات و ماکولات و ...
2-دیواری است دورتا دور این مرز.دیواری بس بلند و بس طویل.تا بوده نبوده است و تا هست نیز نخواهد بود.پیر امر فرمود به مزدوران که بنا کنید دیواری اطراف این دشت .دیواری که از آن بالا هیچ توپی نیفتد این سو و هیچ نسیمی نوزد این سو و هیچ نوری و هیچ صدایی و هیچ دروازه ای و ...
دیواری که هیچ جوانی نبیند برهنه زنی را و هیچ گدایی نبیند شاهزاده ای را و هیچ گمراهی راهی را و هیچ هشیاری بیراهه ای را.
اما همیشه نسیمی هست از آنسوتر که قلقلک دهد کنجکاوی مان را.و آنچنان شیرین است این نسیم که آدم هوس میکند فرهادی شود و با چکش بیفتد به جان این دیوار.و آخر و عاقبت این فرهادها را از حکیم گنجه بپرسید و از...
3-دیواری است دورتا دور هر انسان.دیواری که بلندی،ضخامت و استحکامش به اندازه ی تنهایی هرکس است.سازنده ی دیوار هرکس خود آنکس است و فرهادش نیز خود و دیوارنویسش خود و خشت خشتش خود و مته و چکشش نیز خود.دیواری که فرار نکرده ایم ازش و همیشه هست و خواهد بود.گاهی به وسعت دیوار خداست و گاهی هم به اندازه ی یک پنجره!